و چه کودکانه دلخوش توام
و چه صبورانه در اندیشه ی تو
کودکانه زن بودن و صبورانه زن بودن هردو دنیای جدا از هم دارند
تو کدام را دوست داری
هان ؟
یادم نبود تو به هر وقت زنانگی ام را دوست داری
و چه کودکانه دلخوش توام
و چه صبورانه در اندیشه ی تو
کودکانه زن بودن و صبورانه زن بودن هردو دنیای جدا از هم دارند
تو کدام را دوست داری
هان ؟
یادم نبود تو به هر وقت زنانگی ام را دوست داری
کلی تیریپ علم و فضل و روشنفکری و غم و شکست و شاعری و نظریه پردازی و اینا
دارن،همش خوبه ها،فقط بعضی اوقات یه مشکل کوچولو پیش می آد،این آدما فکر
نمیکنن که اون کتاب به خصوص تو تیراژ چند هزارتایی چاپ میشه و ممکنه مخاطبشون
قبلا اونو خونده باشه و بعدش هر حرکتشون از قبل قابل پیش بینی باشه و خنده آور....
یک مرد دلشکسته در آغاز اتهام
و دختری که گفت:ببین،عاشقم،برو.........
گمشو،برو به سوی جهنم،همین،............تمام
و مرد می شکست شبیه غرور خویش
او درد عشق داشت و بهتر بگو جذام
دختر همیشه از نگه مرد می گریخت
از واژه های غم زده،از غصه ها
مدام..........
سیگار بود،دود،شرابی سیاه و درد
سهم تمام مرد تهی روی میز شام
مردی فقیر و دختری از اوج سرنوشت
این وعده گاه عشق و او فکر نان و نام
یک وسوسه میان شبی گنگ،یک هوس
یک فاجعه حلال درست است یا...........حرام
و مرد بین یک،دو،سه را انتخاب کرد.........
یعنی طناب دار،عطش،یک سراب خام........
خورشید عشق در پس دریا غروب کرد
مردی قدم گذاشت به کابوس انهدام
حالا فقط جنازه او مانده............سنگ قبر
ساکت،سیاه،غمزده،خاکی،بدون نام
یک صبح.........بوی خاک...و یک زن کنار قبر
یک مرد مرده با هیجان داد زد.......سلام